شوخ شیرین کار
جلوه - فربود شکوهی جلوه - فربود شکوهی

ای شوخ شیرین کار من،  یک دم بیا اندر برم

این خرقه تزویر را،  یک باره از تن بر درم

ای رند عالم سوز من ، شور دگر در من فکن

تدبیر کار مُلک بین ، او دیگر و من دیگرم

بر این بنفشه نیز هم، روزی گذر کن چون صبا

بیداد زلفت هر زمان،  آید،  قرار از کف برم

در کاسه زر  گر مرا ، آب طربناکی بُوَد 

یک جرعه بر خاک افکنم ،  شوری به دل می‌آورم

در گردش ساغر نگر ، ساقی تعلل تا به کی؟

 دور  ار  به کامم  گر فُتد ، آید تسلسل در سرم

نی بر لب شیرین او ، شکّر فشانی می‌کند 

 لب را نهادم بر لبش ، کز شهد هم شیرین ترم

از نکهت او جامه‌ای،  چون گل قبا بر تن کُنم 

ای مرغ خوش خوان شُکر کن، در نوبهاری دیگرم

او چون سلیمان زمان ، بر ذره‌ای خوش بنگرد

 ای شه نظر بر من فکن،  از مور بینی کمترم

از نرگس مستانه‌اش ، باید کشید آن نازها

 آن جعد و کاکل گر مرا،  باید ، ز خود هم  بگذرم

من در عدم ره می زنم ، تا خویشتن پیدا کنم

در جام جم دیدم دمی ، آن پیر باشد رهبرم

ای جلوه در دیدار او ، یک دم بشو در کار او 

 باشد که نتوان داشتن ، این لحظه را در باورم


July 6th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان